loading...
وبلاگ تفریحی و سرگرمی
0121 بازدید : 66 سه شنبه 15 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

 یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.

 

زنجیر عشق

 

.........


درباره ما
وبلاگ تفریحی و سرگرمی دانلود آهنگ , زیرنویس , سرگرمی و تفریحی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 73
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 78
  • بازدید سال : 179
  • بازدید کلی : 6,885